دلم گرفته است از دنیایی که مردمانش ریا کارند.
دلم از روزگاری گرفته است که دروغ مصلحت، دزدی زیرکی و مسخره کردن تفریح است.
روز گاری مردم گناه می کردند و خجالت می کشیدند و سکوت می کردند، چون گناه گناه بود.
حالا گناه می کنند و می گویند چه کسی گفته گناه است. با افتخار تعریف می کنند و انجام گناه مجوز گناه است.
مسلمان امروز، یهودی دیروز است که آنچه برایش منفعت دارد را از دینش انتخاب می کند.
امروز دوستی با جنس مخالف گناه نیست، زنا و روابط آزاد هم گناه نیست. ربا گناه نیست. دروغ گناه نیست. چه کسی گفته اصلا خدا هم نیست.
مطمئن است که بهشت نیست، جهنم هم نیست. هنوز در وجود خدا شک دارد ولی با همه این ها مسلمان است.
در تمام عمرش یک بار شهادتین نگفته ولی مسلمان است.
همه مسلمانیم ولی مسلمانی فقط بهانه ایست برای در جامعه ماندن و مجوز گرفتن برای زندگی کردن در جامعه ای که دین اولش اسلام است.
مسلمانیم ولی حاضر نیستیم سختی های دینمان را قبول کنیم، دینداری اگر آسان بود که همه، شب و روز تسلیم خدا بودند.
اسلام تسلیم شدن است، تسلیم شدن فکر، بدن و رفتار برای خدا. نه اینکه آنجایی که دوست داریم تسلیم باشیم وقتی که نخواستیم نباشیم.
کاش این جرات را داشتیم که اگر واقعا تعلقی نسبت به دینمان احساس نکردیم، بگوییم مسلمان نیستیم. نه اینکه اسلام را با دلایل شخصی عوض کنیم.